امتداد. به درازا کشیدن. ادامه یافتن. زمان بسیار گرفتن، صحبت آن دودیر کشید. (یادداشت مؤلف) : دیگر روز با من خالی داشت این خلوت دیری بکشید. (تاریخ بیهقی)
امتداد. به درازا کشیدن. ادامه یافتن. زمان بسیار گرفتن، صحبت آن دودیر کشید. (یادداشت مؤلف) : دیگر روز با من خالی داشت این خلوت دیری بکشید. (تاریخ بیهقی)
در تداول عوام، صوتی خاص از گلو بیرون کردن، مانند آواز اکراد و الوار در اول حمله به دشمن، و مانند آواز زنان در عروسی. آواز درآوردن زنان برای استمداد. رجوع به غیو و غیه شود
در تداول عوام، صوتی خاص از گلو بیرون کردن، مانند آواز اکراد و الوار در اول حمله به دشمن، و مانند آواز زنان در عروسی. آواز درآوردن زنان برای استمداد. رجوع به غیو و غیه شود
سختی کشیدن. تحمل سختی و دشواری کردن: می کشد عسرت هفتادودو ملت صائب هرکه چون اهل خرابات ز خوش مشربهاست. صائب (از آنندراج). هرچند کشی ز فاقه عسرت از خلق مگیر غیر عزلت. درویش واله هروی (از آنندراج)
سختی کشیدن. تحمل سختی و دشواری کردن: می کشد عسرت هفتادودو ملت صائب هرکه چون اهل خرابات ز خوش مشربهاست. صائب (از آنندراج). هرچند کشی ز فاقه عسرت از خلق مگیر غیر عزلت. درویش واله هروی (از آنندراج)
دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصارۀ آن. (یادداشت مؤلف) ، شیرۀ تریاک استعمال کردن. صرف کردن شیرۀ تریاک یا بلعیدن دود آن. سوختۀ تریاک کشیدن. تدخین شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیره کش و شیره کشی شود، نقاوه و نخبه و لب ّ و خلاصۀ مطلبی را برآوردن
دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصارۀ آن. (یادداشت مؤلف) ، شیرۀ تریاک استعمال کردن. صرف کردن شیرۀ تریاک یا بلعیدن دود آن. سوختۀ تریاک کشیدن. تدخین شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیره کش و شیره کشی شود، نقاوه و نخبه و لُب ّ و خلاصۀ مطلبی را برآوردن
درد کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). احساس درد نمودن در امتداد یک خط. (ناظم الاطباء). دردی تند و تیز از جائی (در بدن) آغازیدن و بزود به جای دیگری منتهی گشتن چنانکه در اوجاع مفاصل و گزیدگی زنبور و جز آن. درد تندی که در قسمتی باریک از تن، از جائی شروع شده بجائی ختم شود: انگشتم تا بیخ بغلم تیر می کشد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). - تیر کشیدن بینی، باریک شدن آن چنانکه در ضعف و سستی بسیار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - تیر کشیدن زخم، بهم کشیده شدن زخم و سوزش کردن آن. (آنندراج) : چسان ز درد چنین می توان مسلم جست کشید تیر چو زخمم ز پشت مرهم جست. تأثیر (از آنندراج)
درد کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). احساس درد نمودن در امتداد یک خط. (ناظم الاطباء). دردی تند و تیز از جائی (در بدن) آغازیدن و بزود به جای دیگری منتهی گشتن چنانکه در اوجاع مفاصل و گزیدگی زنبور و جز آن. درد تندی که در قسمتی باریک از تن، از جائی شروع شده بجائی ختم شود: انگشتم تا بیخ بغلم تیر می کشد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). - تیر کشیدن بینی، باریک شدن آن چنانکه در ضعف و سستی بسیار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - تیر کشیدن زخم، بهم کشیده شدن زخم و سوزش کردن آن. (آنندراج) : چسان ز درد چنین می توان مسلم جست کشید تیر چو زخمم ز پشت مرهم جست. تأثیر (از آنندراج)